هتریک

هتریک

صبا هاشمی

او در شهری گمنام در ته آذربایجان می‌خواست شبیه «دیگو مارادونا» ماندگار شود یا شبیه «مسی» در زمین فوتبال بدرخشد یا شاید «علی دایی» ایران شود اما او یک گل نزد بلکه هتریک کرد.

بالانچ

بالانچ

محمد حسین حیدری

اقتصاد روستا در ذات خود مولد است و اگر روستا شکل طبیعی خود را داشته باشد در هیچ امری نیازمند جایی خارج از جغرافیای خود نیست.

پاریگ

پاریگ

صبا هاشمی

رضا خلیلی از کودکی سودای گشتن دنیا و طبیعت را در سر داشت. اگر چه او توانایی دیدن همه دنیا را ندارد اما حالا کاری کرده است که از نقاط مختلف دنیا به دیدن او می آیند.

صدا و سکوت

صدا و سکوت

صبا هاشمی

ترکیب صدا و سکوت جهان ماورایی موسیقی را میسازد و نت ها از دل همین آرامش و هیجان توامان متولد می شوند، روح بهمن خانپور جایی بین همین مرز حرکت می کند...

آکتور مرزبان

آکتور مرزبان

فاطمه حیدری

روزها در قامت مهندس رزمی، در نقطه صفر مرزی، جاده می‌سازد، شب‌ها بر تار و پود ترمه تئاتر، نقش می‌زند و در میانه این دو مربی رزمی است و گاهی هم آواز گروه سرود را رهبری می‌کند؛ او بی شک جامع اضداد است.

بانوی مهر

بانوی مهر

فاطمه حیدری

چه کسی فکرش را می‌کرد که یک زن بتواند یکه و تنها با احیای یک هنر، آن هم هنری که به یمن مدرنتیه و تکنولوژی از جان افتاده بود، به یک روستا زندگی ببخشد.

آرزوهای مرده

آرزوهای مرده

فاطمه حیدری

قوانین مربوط به سن ازدواج در ایران راه را برای کودک همسری باز گذاشته است. هرچند بسیاری از ازدواج‌های کودک‌همسری‌ با پیگیری دادستان‌ها و نهادهای مدنی جلوگیری و یا ابطال شده‌اند اما هنوز هم در مناطقی از ایران این مساله رواج دارد.

یک پارچه، هزار آرزو

یک پارچه، هزار آرزو

صبا هاشمی

با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که می‌نشست آرزوهای بلندقامت و خوش‌تراش خود را می‌دید و هر گلی که به لباس‌ها می‌دوخت، لبخندی برای آینده بود.

ملا لطیف

ملا لطیف

محمد حسین حیدری

لطیف ابتدا با پوشیدن لباس طلبگی، سرنوشت را غافلگیر کرد. لطیف و طلبگی؟! خودش را به حوزه رساند اما نه با عبور از همان مسیرهایی که معمولا منتهی می‌شوند به حوزه. لطیف از باشگاه کنگ‌فو تا حجره جاده‌ کشید.

قدم رنجه

قدم رنجه

محمد حسین حیدری

دانش‌آموزان روستای «خان بغلچی» می‌توانند تا کلاس ششم تحصیل ‌کنند. مدرسه همت هنوز نفس می‌کشد و امثال «ابراهیم تمرزاده» همچنان در چالداران زنده‌اند تا هر روز قدم‌ها را در این راه خطیر رنجه کنند و مصایٔب مسیر را به ریشخند بگیرند.

پاریگ
پاریگ
زهرا استادزاده

رضا خلیلی از کودکی سودای گشتن دنیا و طبیعت را در سر داشت. اگر چه او توانایی دیدن همه دنیا را ندارد اما حالا کاری کرده است که از نقاط مختلف دنیا به دیدن او می آیند.

بدون دعوت
بدون دعوت
پوریا ترابی

منبر در انحصار محراب مسجد‌ها نیست، فقط کافیست کار وجای درستش را پیدا کنی آن وقت هرکجا که بنشینی و حرفت، حرف باشد، دورت حلقه می زنند و منبر شکل می‌گیرد.

هتریک
هتریک
سید متین هاشمی

او در شهری گمنام در ته آذربایجان می‌خواست شبیه «دیگو مارادونا» ماندگار شود یا شبیه «مسی» در زمین فوتبال بدرخشد یا شاید «علی دایی» ایران شود اما او یک گل نزد بلکه هتریک کرد.

صدا و سکوت
صدا و سکوت
سید متین هاشمی

ترکیب صدا و سکوت جهان ماورایی موسیقی را میسازد و نت ها از دل همین آرامش و هیجان توامان متولد می شوند، روح بهمن خانپور جایی بین همین مرز حرکت می کند...

آکتور مرزبان
آکتور مرزبان
پوریا ترابی

روزها در قامت مهندس رزمی، در نقطه صفر مرزی، جاده می‌سازد، شب‌ها بر تار و پود ترمه تئاتر، نقش می‌زند و در میانه این دو مربی رزمی است و گاهی هم آواز گروه سرود را رهبری می‌کند؛ او بی شک جامع اضداد است.

بانوی مهر
بانوی مهر
مجتبی حیدری

چه کسی فکرش را می‌کرد که یک زن بتواند یکه و تنها با احیای یک هنر، آن هم هنری که به یمن مدرنتیه و تکنولوژی از جان افتاده بود، به یک روستا زندگی ببخشد.

ملا لطیف
ملا لطیف
سید متین هاشمی

لطیف ابتدا با پوشیدن لباس طلبگی، سرنوشت را غافلگیر کرد. لطیف و طلبگی؟! خودش را به حوزه رساند اما نه با عبور از همان مسیرهایی که معمولا منتهی می‌شوند به حوزه. لطیف از باشگاه کنگ‌فو تا حجره جاده‌ کشید.

یک پارچه، هزار آرزو
یک پارچه، هزار آرزو
زهرا استادزاده

با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که می‌نشست آرزوهای بلندقامت و خوش‌تراش خود را می‌دید و هر گلی که به لباس‌ها می‌دوخت، لبخندی برای آینده بود.

بالانچ
بالانچ
مجتبی حیدری

اقتصاد روستا در ذات خود مولد است و اگر روستا شکل طبیعی خود را داشته باشد در هیچ امری نیازمند جایی خارج از جغرافیای خود نیست.