انسان از همان بدو خلقتش مهاجر آفریده شد؛ از وطنی به وطن دیگر، از پناهی به پناه دیگر و پناهگاهها یکی پس از دیگری زیر پایش را خالی میکنند و آدمی منزل به منزل بیپناهتر میشود مگر اینکه به ریسمان عشقی چنگ بزندکه خوبترین پناه عالم است. سید محمد علی موسوی را جنگ آواره کرد و او در جستجوی پناهی امن، سالهای دور به ایران مهاجرت کرد.
او میگوید: هر چند در کودکی در وطن طعم مصیبت و فراق چشیده بود اما او شاگرد اربابی بود که مصیبتش اعظم مصیبت هاست و هر سختی و غمی را در عظمتش حل میکند. آقایی که در عین بیپناهی، پناه تمام بیپناهان عالم است.
سالهاست که آقاسید اعتبار محله کن تهران شده است. کفاشی آرام و صبور که به عقیده او همه از یک گِل و عشق ساخته شدهایم و زیر یک پرچم سینه میزنیم. او شغل شریف کفاشی را انتخاب کرده تا مردم هر قدمی که بردارند پاهایشان آزار نبیند و دعای خیرشان بدرقهاش باشد.
آسید محمد، علمدار هیئت مهاجران است و سالها با عاشقان اباعبدالله دور هم جمع میشوند و زیر یک بیرق عزاداری میکنند؛ اما غربتی در دلشان حس نمیکنند که قلبشان با مفهومی عمیقتر از مرزو بوم بهم پیوند خورده است. وطنشان گستردهتر از مرزهای جغرافیاست و آقا سید محمد یک وطن دار واقعیست.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه