گاهی سرنوشت آدم با اتفاقی کوچک، زیر و رو میشود. بعضی وقتها با یک حادثه ریز و کاملا معمولی ریل زندگی یک نفر تغییر میکند و پشت بندش زندگی بسیاری از اساس شخم میخورد. مثل گلولهای از برف که بی سر و صدا از فراز قله رها میشود اما اندکی بعد در دامنه کوهستان بهمن راه میاندازد. مثل همین پیامکی که همینطور اتفاقی روی گوشی فاطمه سریرپور فرستاده شد. فنی و حرفهای شهرستان قیر و کارزین چه میدانست برای چه کسی پیامک میفرستد که بیا و در کلاسهای هنری و صنایع دستی شرکت کن؟! اما تقدیر این بود که مسیر دانشجوی روستایی رشته مدیریت همینقدر ساده عوض شود و یک آدم معمولی سرانجام تکیه زند بر سریر شرافت و دستگیری از مردم و چه دستگیری هم بکند. مادری را تصور کنید که سرپرست خانوار است اما خودش سرطان دارد. مادری را تصور کنید که نانآور خانه است اما خودش معلول است. مادری را تصور کنید که مرد خانه است اما دست و پای خودش کوتاه است. این مادران را تصور کنید بدون آنکه پوشش کمیته و نهادی آنها را دربر گرفته باشد. در دهات دور افتاده. با اطفال قد و نیم قد. فاطمه سریرپور کاری کرده که گاهی یک دولت زیر بار مسئولیتش درمیماند. دستان هنرمند قریب به ۲۰۰ نفر از زنان روستایی مبتلا به همین اوصاف را گرفته و مشغولشان کرده.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه