عکس زهرا استادزاده
متن صبا هاشمی
با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که مینشست آرزوهای بلندقامت و خوشتراش خود را میدید و هر گلی که به لباسها میدوخت، لبخندی برای آینده بود.
با چرخخیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدمبهقدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخخیاطی که مینشست آرزوهای بلندقامت و خوشتراش خود را میدید و هر گلی که به لباسها میدوخت، لبخندی برای آینده بود.
فاطمه و ساناز خودشان را بین پارچهها و رنگها پیدا کردند. فاطمه، رؤیاهایش را در هیئت لباسها و الگوها طرح میزند و امید را به لباسها سنجاق میکند. فاطمه خواهر بزرگتر است و 21 سال دارد. تب استعداد و تلاش در وجود فاطمه آرام نمیگرفت و تشنه فهمیدن و رسیدن بود. با چرخ خیاطی و اندک وسایلی شروع کرد و قدم به قدم، پیش رفت. زمانی نگذشت که خیاطی انیس و مونسش شد. پشت چرخ خیاطی که مینشست آرزوهای بلندقامت و خوشتراش خود را میدید و هر گلی که به لباسها میدوخت، لبخندی برای آینده بود و روز به روز در کار و زندگیاش رفیعتر میشد. او برای خواهر کوچکترش ساناز نوزده ساله مادری می کند و حالا چند ماهی است که دو خواهر شانه به شانه هم زندگیشان را به تنهایی و یاری خدا میسازند. به تازگی مزون خیاطی خود را افتتاح کردهاند و ساناز در تمام مراحل همدم و همراه خواهرش است. هر دو رزمیکار هستند. ساناز خودش را در آیندهای نزدیک در لباس نیروی انتظامی میبیند و فاطمه همیشه مشوق اوست. فاطمه و ساناز در دامان مادربزرگشان قد کشیدهاند و حالا تماشای موفقیت دختران زیباترین لحظات را برای پدربزرگ و مادربزرگشان میسازد.
حدود یک سال است که فاطمه برای برگزاری کلاس های آموزشی به روستاها ی اطراف می رود و بیشترین زمان خود را در هفته به آموزش 4 روستا می پردازد
وقت گذراندن با مادربزرگ سراسر لذت و آرامش برای دختران است
فاطمه و ساناز برای دیدن مادربزرگ شان به روستا آمده اند. مادربزرگ با آش دوغ و چای ذغالی از نوه هایش پذیرایی می کند
چند سالی ست فاطمه با اشتیاق برای مادربزرگش لباس می دوزد و هنر خود را تقدیم او می کند
این دو خواهر با وجود مشغله ی زیاد، رسیدگی و مراقبت از پدربزرگ و مادربزرگ شان را وظیفه ی خود می دانند. چند سالی ست که پدر بزرگ در بستر بیماریست
ورزش های رزمی یکی دیگر از فعالیت های این دو خواهر است آنها چند سالی است که به صورت حرفه ای ورزش می کنند و موفقیت های زیادی در مسابقات ورزشی کسب کرده اند
فاطمه و خواهرش برای خرید لوازم خیاطی به بازار شهر آمده اند. فاطمه مایحتاج ضروری کلاس های خود را تهیه می کند و با خود به روستا می برد تا زنان روستا مجبور نباشند برای خرید آنها به شهر بیایند
فاطمه فروغی حرفه ی خیاطی را در 17 ساگی آموخت و به دانشگاه رفت و در رشته طراحی دوخت ادامه تحصیل داد. ساناز هم که به تازگی دوره دبیرستان خود را به اتمام رسانده است ، مدتی است خیاطی را در کنار خواهرش می آموزد
زنان به علت فاصله ی زیاد روستاها امکان حضور در کلاس های آموزشی شهرستان را نداشتند، اما حالا فاطمه این فرصت را برایشان ایجاد کرده است که با آرامش بیشتر و در نزدیکی خانه هایشان به یادگیری بپردازند
هر کدام از هنرجویان با پارچه هایی که تازه خریده اند.به کلاس می آیند، پله پله کار جلو می رود، بعد از کشیدن الگوها، نوبت بریدن پارچه ها می رسد
زنان روستایی با افزایش مهارت های خود به نوعی به یک فعالیت جدید می پردازند و همچنین بخشی از هزینه های زندگی خانوادگی خود را کاهش می دهند
همین که قیچی اولین برش را می زند خانم ها زیر زبانی به آذری می گویند : مبارک اولسون
فاطمه فروغی به تازگی یک مزون خیاطی برای خود در شهرستان گرمی تاسیس کرده است. او در مزون خود کلاس های آموزشی برگزار می کند
فاطمه و ساناز آرزوهای خود را روی کاغذ ها طرح می زنند و با هنرشان آینده شان را می سازد
هنوز هم آغوش مادر بزرگ بهترین جای دنیاست برای یافتن آرامش
پیر و جوان بر سر کلاس های آموزشی با ذوق حاضر می شوند. جوان تر ها بچه ها و بزرگترهای خانواده ها را با خود می آورند و برایشان لباس می دوزند
زنان روستا پشت در مسجد منتظر هستند، تا در باز شود و کلاس درس آغاز شود
پایان یک روز تعطیل برای فاطمه و خواهرش در کنار دریاچه شهرستان می گذرانند. دریاچه گیلارلو از جاذبه های دیدنی شهرستان گرمی است
شب ها فرصت خوبی برای مطالعه و درس خواندن است
فاطمه بعد از پایان کلاس خود در ایستگاه تاکسی منتظر ماشین است تا به شهر برگردد. به علت تردد کم وسایل نقلیه در مناطق روستایی، او ساعت های زیادی را منتظر ماشین می ماند
دانلود آلبوم عکس
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه