به گزارش آژانس عکس مستند سو | SooImages /
«فرهاد ۱۵ سال بیشتر نداشت که شهید شد. از ۹ سالگی روزه میگرفت و از پدر قول گرفته بود که اگر سوم راهنمایی شاگرد اول شود به جبهه برود. او میگفت مدرسهای که مرز کشورش در دست دشمن است به درد من نمیخورد. »
شهید فرهاد شادالوئی، شهید پانزده ساله دفاع مقدس است که خانوادهاش سالهاست در ماه محرم مراسم روضه برگزار میکنند. اما امسال روضه این خانواده متفاوتتر از سالهای گذشته بود. مادر این خانواده امسال در بستر بیماری به سر میبرد و همه اهالی محله برای سلامتیایشان دست به دعا برداشتند. نزدیک به چهل سال از جنگ میگذرد و بسیاری از مادران شهدا در سکوت و غریبانه جهان را ترک میکنند. مادرانی که قهرمانان بزرگی را در دامان خود پرورش داده و تقدیم این خاک کردهاند اما صدایشان در هیاهوی زندگی امروز شنیده نمیشود. اگر داستان زندگی آدمها در زمان مناسب ثبت نشوند، فرصت روایت آنها را برای همیشه از دست میدهی «محدثه مدنی» عکاس اجتماعی، در محرم سال ۱۴۰۲، مجموعه عکس «خانهای رو به بهشت» را ثبت کرد؛ مجموعه عکسی که مراسم روضه خانواده شادالوئی و داستان خانهای که پناه اهالی محل شده است را روایت میکند. در این گزارش با محدثه مدنی راجع به تجربه ثبت این مجموعه عکس و چالشهای عکاسی اجتماعی گفتگو کردیم.
چطور این داستان را پیدا کردید؟
من از کودکی همراه با مادر و مادربزرگم به خانه خانواده شادالویی رفت و آمد داشتم. این خانواده حدود ۲۴ سال است که در خانهشان مراسم برگزار میکنند. از اعیاد و ایام فاطمیه تا ماه محرم. امسال وقتی پروژه خانه آغاز شد، با آدمهای زیادی ارتباط گرفتم و تلاش کردم تا بتوانم قصهای را در ماه محرم روایت کنم. خیلی از آنها به من اجازه عکاسی ندادند. وقتی به مراسم خانواده شادالویی رفتم به سیدالشهدا توسل کردم که داستانی که باید روایت کنم را سر راه من قرار بدهند. در این مدت میشنیدم که مداح مراسم اعلام میکرد برای مادر خانواده شادالویی دعا کنیم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است فقط میشنیدم که حال مادر شهید خوب نیست. من میگفتم آنها حتماً درگیر هستند و اجازه عکاسی نخواهند داد. زمان انجام این پروژه درحال اتمام بود، با همه تردیدها تصمیم گرفتم با پوران خانم ـ عروس خانواده ـ صحبت کنم. پوران خانم که از بانیان مراسم است، از این پیشنهاد استقبال کرد. مراسم این خانواده، هرسال در ماه محرم به مدت دو دهه برگزار میشود. امسال که مادر شهید مریض شدند،آنها نذر کردند که دهه سوم محرم هم روضه را ادامه دهند. الحمدلله حال مادر شهید بهتر شد و مراسم دهه سوم هم برگزار شد.
چطور با افراد ارتباط برقرار میکنید و اجازه عکاسی میگیرید؟
من تقریباً پنج سال تجربه عکاسی داشتم اما از سال ۱۴۰۰ به شکل جدیتر وارد عرصه عکاسی مستند اجتماعی شدم. ابتدا که این کار را شروع کرده بودم، ارتباط گرفتن با آدمها برایم بسیار سخت بود. اما الان این کار برای من راحتتر شده و تجربه بیشتری پیدا کردهام. وقتی وارد یک خانه میشوید یا با فردی صحبت میکنید باید با او همدل و همصحبت شوید. این یک رابطه متقابل است. برای کسانی که این کار را انتخاب میکنند تلاش و پشتکار بسیار مهم است. باید موقعیت را به درستی بسنجیم تا بفهمیم که در هر لحظه چه واکنشی از خودمان نشان بدهیم. برای مثال در این پروژه، روزی که مادر شهید ترخیص میشدند، درد زیادی داشتند. من به عنوان همراهایشان حضور داشتم و کاملاً فراموش کرده بودم که باید عکاسی کنم و در آن لحظه حالایشان برای من مهمتر از عکاسی بود. وقتی دردایشان کمتر شد من تازه دوربینم را دست گرفتم. اینکه مادر خانواده بیمارستان بستری شدند چه تأثیری روی این مجموعه عکس گذاشت؟ شرایط برای شما سخت نشد؟ عکاسی در بیمارستان چالش زیادی برایم ایجاد کرد. قسمت مهمی از کار منتهی میشد به نذری که این خانواده داشتند و مادری که در بیمارستان بود. میخواستم این بخش داستان ها را هم ثبت کنم اما فرایند نامهنگاری واقعاً دشوار بود. درنهایت با موبایل عکاسی کردم. چالش دیگری هم که با آن روبهرو شدم در خانه بود. به نظر میرسید اعضای خانواده به علت بیماری و وضعیت جسمی مادرشان برای انجام پروژه عکاسی نگران بودند و با آن چالش داشتند؛ زمانی که مادر شهید به خانه بازگشتند و خواستم ازایشان عکس بگیرم به دلیل حال نامساعد مادرشان به من اجازه ورود به خانه را نمیدادند. تقریباً پانزده روز طول کشید تا بتوانم آن عکس را بگیرم. من هرروز صبح میرفتم و حال مادر را میپرسیدم و اجازه میگرفتم که ازایشان عکس بگیرم اما موفق نمیشدم. البته بخاطر بیماری مادر و شرایط خاصایشان به خانواده حق میدهم. با وجود تمام سختیها و چالشها درنهایت توانستم ارتباط مؤثری با خانواده شادالوئی برقرار کنم و این پروژه را به اتمام برسانم.
با توجه به عکسهای مجموعه، بنظر میرسد که این مراسم «زنانه» بوده است. برای عکس گرفتن در هیئتی که فقط خانمها حضور دارند به چالشی بر نخوردید؟
من با صاحب خانه هماهنگ کرده بودم که عکاسی کنم اما پوران خانم به من گفتند که باید اهالی محل رضایت داشته باشند. ابتدا با این مسأله به چالش خوردیم. در دو دههای که مراسم روضه برگزار شد. مداح دهه اول محرم ابتدا به عکاسی من اعتراض کردند و سؤالات زیادی از من پرسیدند. توضیح دادم که عکاس مستند اجتماعی هستم و برای ایام محرم پروژهای انجام میدهم. درنهایت با گفتگو راضی شدند. افرادی که در مراسم شرکت میکردند هم گاهی به من اجازه عکاسی نمیدادند. خانمها معمولاً حساسیت بیشتری روی عکس دارند اما این قضیه با تعامل درست قابل حل است.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه