به گزارش آژانس عکس مستند سو | SooImages / گاهی تمام اتفاقات در کنار یکدیگر چیده میشوند تا شما به داستانی برسید که باید روایتگر آن باشید. مریم سردشتی مدتها در کوچه و خیابان گشته و مراسمهای مذهبی را دنبال کرده تا بتواند داستان متفاوتی از ماه محرم روایت کند. مجموعه عکس «موافقترین مخالف» روایتگر زندگی حاج رضا رجبی، مخالفخوان تعزیه است؛ مخالفخوانی که زندگی خودش و خانوادهاش به شکلی عمیق با امام حسین(ع) گره خورده است.
چطور این داستان را پیدا کردید؟ با این داستان آشنایی داشتید یا در ایام ماه محرم ایشان را پیدا کردید؟
برای اینکه یک داستان را پیدا کنیم نباید منتظر بمانیم که کسی سوژهای را به ما معرفی کند. برای پروژه خانه من به خیلی افراد سپرده بودم و تعداد زیادی از نزدیکانم از کار من خبر داشتند، سوژههای مختلفی به من معرفی شد اما هیچکدام قصه ای نبود که من باید روایت می کردم. به همین دلیل در کوچه و خیابان دنبال قصه گشتم؛ از این محل به آن محل رفتم و با آدمهای مختلف صحبت کردم، اگر حرفی داشتند به صحبتهایشان گوش میدادم. هدفم این بود که امسال، فردی را با یک قصه متفاوت پیدا کنم و آن را روایت کنم. چند قصه را شروع کردم اما شرایطی پیش می آمد که کار متوقف می شد. تا اینکه رسیدم به آخرین سوژه که بانی یک تعزیه بود. ظهر عاشورا که تعزیه درحال برگزاری بود، ایشان هم کار را کنسل کردند. با خودم گفتم: «قرار بود این کار را در ده روز محرم انجام بدهم و تمام کنم؛ اما الان ظهر عاشوراست و من هنوز نتوانستم قصه ای پیدا کنم.» نشستم تعزیه را نگاه کردم و مشغول عکاسی از تعزیه شدم که حس کردم سوژه خودم را پیدا کردم! انگار تمام اتفاقات چیده شده بودند تا من به ایشان برسم. این اتفاق حس و حال عجیبی برایم داشت. آقای رجبی به عنوان یک فرد هفتاد ساله و مخالفخوان، انرژی خیلی بالایی داشتند و به نظرم فرد خاصی بودند. چندبار دیده بودم که ایشان بین اجرا یک گوشه مینشینند و اشک میریزند.
حال و هوای ایشان به عنوان یک پیشکسوت واقعا برای من جالب بود و دوست داشتم ایشان را روایت کنم.
سختترین بخش کار برای عکاس چه بخشی است؟ چه چالش جدی برای تهیه این مجموعه عکس داشتید؟
ممکن است «تعزیه» برای بسیاری از آدم ها یک موضوع تکراری باشد اما برای من، این خانواده خیلی متفاوت و تازه بود.
تا از قسمت پژوهش به قسمت تولید برسید زمان زیادی طول میکشد. بارها پروژه کنسل میشود؛ بارها از آدمها جواب نه میشنوید. کسانی که معمولا علاقهمند به پروژه مستند هستند باید در ذهن داشته باشند که فرایند پیدا کردن یک داستان و تولید آن کار آسانی نیست. مدتها باید در شهر بگردند و با افراد مختلف صحبت کنند. اما این سختیها هم قطعا جزئی از کار است و به تجربه کردنش می ارزد.
چه مدت طول کشید تا این مجموعه عکس ثبت شود؟
تقریبا 15 روز طول کشید تا داستان را پیدا کنم. در بعضی موارد به دیگران میسپردم و باقی موارد هم خودم در کوچه و خیابان و هیئتها میگشتم. پنج یا شش روز طول کشید تا از ایشان عکاسی کنم. برخی عکسها را زمانی گرفتم که داشتم داستان بانی تعزیه را پیگیری میکردم. ناخوداگاه قاب دوربین من بارها تصویر ایشان را ثبت کرده بود. حتی زمانی که ایشان سوژه من نبودند...
یکی از سختترین قسمتهای عکاسی مستند، برای کسانی که علاقهمند فعالیت در این حوزه هستند، جلب کردن اعتماد افراد است. اینکه مستندساز اعتماد آدمها را به دست بیاورد، وارد زندگی آنها شود تا داستانشان را ثبت کند کار سختی به نظر میرسد. در مجموعه عکس شما، عکسهایی از خانواده آقای رجبی وجود دارد. چطور توانستید وارد زندگی ایشان بشوید و اعتمادشان را بدست بیاورید؟
ایام محرم همه چیزش متفاوت است. شاید درحالت عادی گره خوردن آدمها به یکدیگر کمی سخت باشد.
بین آدم هایی که تا پیش از این همدیگر را نمی شناختند، سخت است که اعتماد شکل بگیرد و عکاس را به خانه شان راه دهند. اما در این ایام و به واسطه حال و هوایی که در شهر جریان دارد و غم مشترکی که دل ها را کنار هم جمع می کند، آدمها راحتتر با یکدیگر عجین میشوند. قسمتی از چالش اعتماد کردن با «تجربه» حل میشود. من قبل از اینکه مستقیم با آقای رجبی صحبت کنم، سه روز درحال عکاسی از تعزیه بودم. بعضی اوقات این اعتماد از این راه بدست میآید که چشم آدمها شما را دیده باشد. حاج آقا من را درحال عکاسی دیده بودند. بعد هم کار و هدفم را برای ایشان توضیح دادم. اینکه با افراد «صادقانه» گفتگو کنید بسیار مهم است. گاهی سعی میکنیم به آدمها نزدیک شویم اما در ارتباطمان صداقت نداریم. آدمها عدم صداقت ما را میفهمند. وقتی مواجهه شما از طریق قلب آدم هاست، همه چیز متفاوت پیش میرود. هرچقدر بیشتر در این حوزه کار کنیم، ناخوداگاه مهارتِ ارتباط گرفتن با قلب آدمها را بدست میآوریم... وقتی کسی را واقعا دوست داریم و بخاطر منافع شخصی با او روبهرو نمیشویم تمام حرفها متفاوت میشود و به دل فرد مینشیند.
درنهایت به نظر من شکل ارتباطگیری هر فرد با دیگری متفاوت است و بخش زیادی از مهارت ارتباط گرفتن با افراد از طریق تجربه به دست میآید.
همیشه آشنایی با آدمهای جدید و داستان زندگی شان برای ما درسهای جدیدی دارند. درسهایی که ما را به آدمِ قبل از آن روایت و آدمِ بعد از آن روایت تبدیل میکنند.
وقتی من وارد خانواده آقای رجبی شدم متوجه مسئله جالبی شدم. بچهها، نوهها، عروس و درکل خانواده ایشان، اعتقاد راسخی به امام حسین(ع) داشتند. نوهها به شکل عجیبی با محرم و تعزیه ارتباط داشتند. تا به حال ندیده بودم که کودکان چنین علاقهای به تعزیه داشته باشند. مسئلهای که بعد از این پروژه برای من پررنگ شد این مسئله بود که ما در تقلا هستیم تا یکسری مفاهیم ارزشمند را به نسل بعد منتقل کنیم. رویکردهای مختلفی هم داریم. اما به نظر من "بهترین راه هنر است!" من فهمیدم میتوانیم با هنر- مثلا تعزیه- بدون اینکه اجباری در کار باشد، بسیاری از مفاهیم را به نسل بعد منتقل کنیم. احساس میکردم مسائلی که افراد در دیگر خانوادهها تقلا میکنند که با اجبار به کودکان یاد بدهند فقط با عجین بودن با تعزیه و هنر در دل کودکان و افراد مختلف جا باز میکند.
ارتباط عکاس با افراد فقط مربوط به زمان عکاسی است یا این ارتباط پس از پایان پروژه حفظ میشود؟
بله، آنها دوست شما میشوند. من تجربه پروژههای مختلفی دارم و در این پروژه ها نگاه ما به آدم ها فقط به چشم سوژه نیست بلکه آنها بخشی از زندگی و خاطرات خوب ما میشوند. کسانی که عکاسی مستند کار میکنند و از لحاظ حسی به سوژه نزدیک میشوند تا مدتها با آنها در ارتباط هستند و گاهی دیدهام که جزء دوستان نزدیک هم میشوند.
شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ در مجله مستند سو، مریم سردشتی از قصه ثبت مجموعه عکس «موافقترین مخالف» گفت.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه