سلطان زمین خاکی - سلطان زمین خاکی

سلطان زمین خاکی

عکس عاطفه سادات صفوی
متن عاطفه سادات صفوی

در دل بازار تهران، جایی پایین‌‌تر از چهارراه سیروس، میان مغازه‌های تودرتو، بین صدای تق تق سماورسازها و عطر سوهان تازه، یک مغازه عدسی فروشی دو متری، در محله میدان‌داری می‌کند. برکت نان و عدسی به وسعت دل مردم محله است و محال است بوی عدسی به مشام کسی بخورد و گرسنه از در مغازه رد شود. "رضا ارباب"، یکی از لوطی‌های قدیم تهران که سالهاست بی سر و صدا چراغ جوانمردی را در محله سیروس روشن نگه‌داشته، صاحب مغازه عدسی فروشی است. قاب عکس‌هایی از زمین فوتبال‌ روی دیوارهای مغازه، ، گواه جوانی پر شور و افتخاریست و گویی هر جا زمین خاکی در تهران وجود داشته، سنگ و کلوخش به پای رضا ارباب آشنا بوده است. اما یک حادثه او را از رؤیاهای جوانی‌اش دور نگه داشت. این ظاهر ماجرا است. او از آن روز به جای دنبال‌کردن توپ، برای بازکردن گره مردم محله می‌دود و برای یک محل مردانگی می‌کند. او هنوز هم سلطان زمین‌های خاکی است هرچند ظاهر زمین قدری تغییر کرده و ناهمواری‌هایش متفاوت‌تر و عمیق‌تر شده‌ باشند . رشته‌ای که مش رضا را به این جوانمردی وصل می‌کند، به عقیده او آقایی است که ته ته جوانمردی عالم است. او سال‌هاست در ماه محرم لقب آشپز امام حسین را یدک می‌کشد و عطر نذری حسین (ع) را در محله پخش می‌کند.

 

رضا شیخ حسن ارباب که در دهه هشتم زندگی به سر می برد؛ از پیشکسوت های قدیمی فوتبال است که در یک حادثه آسیب دید و به سختی می بیند اما نور چشمی مردم  محله قدیمی سیروس است. او سالها مفهوم ارزشمندی چون  جوانمردی را زندگی کرده است.

رضا شیخ حسن ارباب که در دهه هشتم زندگی به سر می برد؛ از پیشکسوت های قدیمی فوتبال است که در یک حادثه آسیب دید و به سختی می بیند اما نور چشمی مردم محله قدیمی سیروس است. او سالها مفهوم ارزشمندی چون جوانمردی را زندگی کرده است.

در کوچه پس کوچه های تهران، جایی در دل بازار و در محله قدیمی سیروس، مغازه عدسی فروشی کوچک مش رضا گوشه دنجی برای مردم محله شده است.

در کوچه پس کوچه های تهران، جایی در دل بازار و در محله قدیمی سیروس، مغازه عدسی فروشی کوچک مش رضا گوشه دنجی برای مردم محله شده است.

او هر روز قبل از طلوع آفتاب اولین مشتری نانوایی است تا نان تازه تحویل مشتریانش دهد.

او هر روز قبل از طلوع آفتاب اولین مشتری نانوایی است تا نان تازه تحویل مشتریانش دهد.

مش رضا می گوید: بدون حضور همسرش نمی توانسته مغازه را بگرداند.

مش رضا می گوید: بدون حضور همسرش نمی توانسته مغازه را بگرداند.

آنها هر روز عصر و در خانه با هم عدسی ها را می پزند و برای فردا صبح آماده می کند.

آنها هر روز عصر و در خانه با هم عدسی ها را می پزند و برای فردا صبح آماده می کند.

نیازمندان و مردم کم بضاعت مغازه مش رضا و مرام او را خوب می شناسند و کسی گرسنه از کنار مغازه او رد نمی شود.

آقا رضا چهل ساعت است که ازدواج کرده است و در محله ی سیروس زندگی می کند. او معتقد است عشق گرمی بخش زندگی اش بوده است و همسرش در مسیر زندگی همراهی اش کرده است.

آقا رضا چهل ساعت است که ازدواج کرده است و در محله ی سیروس زندگی می کند. او معتقد است عشق گرمی بخش زندگی اش بوده است و همسرش در مسیر زندگی همراهی اش کرده است.

آقا رضا چهل ساعت است که ازدواج کرده است و در محله ی سیروس زندگی می کند. او معتقد است عشق گرمی بخش زندگی اش بوده است و همسرش در مسیر زندگی همراهی اش کرده است.

آقا رضا چهل ساعت است که ازدواج کرده است و در محله ی سیروس زندگی می کند. او معتقد است عشق گرمی بخش زندگی اش بوده است و همسرش در مسیر زندگی همراهی اش کرده است.

آقا رضا و منیرخانم چهل سال است که ازدواج کرده اند و در محله ی سیروس زندگی می کند. رضا معتقد است، در همه این سالها عشق و حضور همسرش گرمی بخش زندگی اش بوده است.

او با وجود آسیبی که دیده نمی تواند عشق به فوتبال را رها کند و هرازچندگاهی به دوستانش سرمی زند.

او با وجود آسیبی که دیده نمی تواند عشق به فوتبال را رها کند و هرازچندگاهی به دوستانش سرمی زند.

هر چند فضای فوتبال در این روزگار نسبت به قدیم عوض شده است اما مش رضا هنوز با تماشای اشتیاق جوانان در زمین لذت می برد و یاد ایام جوانی خودش می افتد.

هر چند فضای فوتبال در این روزگار نسبت به قدیم عوض شده است اما مش رضا هنوز با تماشای اشتیاق جوانان در زمین لذت می برد و یاد ایام جوانی خودش می افتد.

آقا رضا به دلیل آسیبی که در فوتبال دید، چشمش کم بینا شد و دیگر نتوانست فوتبال بازی کند.

آقا رضا به دلیل آسیبی که در فوتبال دید، چشمش کم بینا شد و دیگر نتوانست فوتبال بازی کند.

آقا رضا پنج شنبه ها به دوستان فوتبالیستش سر میزند و خاطرات جوانی را مرور می کند.

آقا رضا پنج شنبه ها به دوستان فوتبالیستش سر میزند و خاطرات جوانی را مرور می کند.

آقا رضا سالهاست که آشپز هییت امام حسین است. به همراه دوستان قدیمی اش در زیر زمین هییتی که از جوانی در آن بزرگ شده اند با کمک هایی که از مردم میرسد نذری میپزند و در خانه ی نیازمندهای آبرومند میگزارند.

مش رضا هنوز هم روحیه ورزشکاری اش را حفظ کرده و به سلامتی اش اهمیت می دهد. هر روز بعد از نرمش کردن فشار خونش را چک می کند.

مش رضا هنوز هم روحیه ورزشکاری اش را حفظ کرده و به سلامتی اش اهمیت می دهد. هر روز بعد از نرمش کردن فشار خونش را چک می کند.

ورق های قرص و عینک های جورواجور رفیق این روزهای ورزشکارقدیم شده است و منیر خانم مثل پرستار حواسش به برنامه و ساعت قرص هاست.

ورق های قرص و عینک های جورواجور رفیق این روزهای ورزشکارقدیم شده است و منیر خانم مثل پرستار حواسش به برنامه و ساعت قرص هاست.

یکی از هم بازی های و حریف های جدی نوه کوچک خانواده بازی با پدربزرگ است.

یکی از هم بازی های و حریف های جدی نوه کوچک خانواده بازی با پدربزرگ است.

قاب عکس های فوتبالی مهمترین بخش دکور خانه مش رضا ارباب است.

قاب عکس های فوتبالی مهمترین بخش دکور خانه مش رضا ارباب است.

دانلود آلبوم عکس

نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !

ارسال دیدگاه
ارسال نظر
captcha