عکس عاطفه سادات صفوی
متن فاطمه حیدری
کلاب که تا پیش از این شهره به نام درختان بلوطی بود که از میان تخته سنگهای سخت زاگرس سر بر میآورند، حالا با تلاشهای طیبه که کم از معجزه رویش از میان تخته سنگهای سخت ندارد به اسم «طیبه آتون» شناخته میشود.
کار تربیتی از جنس خون دل خوردن است. طیبه آتون با علم به این که تغییر در فرهنگ یک ملت به یکی دو روز نیست، قدم در راهی گذاشته که نتیجهاش سالها بعد دیده خواهد شد و در اندیشهها ماندگار.مساله او محدود به یک روستا نیست، همانطور که کارش صرفا سرگرم کردن چند کودک خردسال نیست. روزی که او انتخاب کرد برای کودکان روستا کتاب قصه بخواند، آیندهای را میدید که قرار است به دست همین کودکان تغییر کند. اینکه چه طور اندیشه و آگاهی در حصار بی بهرگی روستا از اولویات زندگی نمیماند تنها با درک استعداد و شناخت ضرورتها ممکن است.او توانسته از خلال همذات پنداری کودکانه با شخصیتهای قصهها، جهانی نو با بچهها بسازد و در آن گفتگو و تعامل را تمرین کند و با استفاده از سادهترین ابزار از دنیای هنر، نگاه کودکان روستا را فراتر از محیط کوچک زندگیشان وسعت دهد و آنها را برای پذیرفتن نقشها و مسئولیتهای بزرگ آماده کند.کتاب خواندن در روستای «کلاب وسطی» صرف کتاب خواندن نیست که دایره واژگان را گسترش دهد و قدرت روانخوانی کودک را ارتقاء . انتخاب کتاب هدفمند است، طرح درس اختصاصی دارد چون قرار است در خدمت پرورش و تربیت باشد.طیبه آتون میگوید: «اگر کتاب میخوانی باید آدمها را بهتر بفهمی و درک کنی نه اینکه فکر کنی بیشتر میدانی.» روستای کلاب که تا پیش از این شهره به نام درختان بلوطی بود که از میان تخته سنگهای سخت زاگرس سر بر میآورند و برای ثمر دادن سالها صبر میکنند، حالا با تلاشهای طیبه که کم از معجزه رویش از میان تخته سنگهای سخت ندارد به اسم «طیبه آتون» شناخته میشود.
آتون
طیبه هرچند مشغلههای زیادی دارد اما به عنوان دختر بزرگ خانواده در نبود پدر تلاش میکند بخشی از بار مسئولیت خانواده را برعهده بگیرد.
کار تربیتی ظرافت میطلبد حتی در کارهای معمول و روزمره او میتوان نظم و ظرافت را دید.
رسم است که زنان روستا هر هفته از گندمهایی که خودشان در فصل گرمسیری درو و ذخیره کردهاند، دور هم نان تیری میپزند.
خانواده آتون شش فرزند دارد. فرزندان خانواده به خانه روح و گرما میبخشند. اما به دلیل امکانات کم روستا گاهی مجبورند برای تحصیل و کار به شهرهای اطراف بروند و جایشان بر سر سفره خالی است.
طیبه عضوی از گروه «قصه، رنگ، توپ» است و هر هفته، کتاب قصههای جدید را به امانت میگیرد و برای هر کتاب طرح درس مینویسد. او گزارش فعالیتهای روزانهاش را در سایت «قصه ، رنگ ، توپ» قرار میدهد.
آتون
آتون
طیبه مربی است که زندگی بچه های روستا را به کتاب گره زده است. او برای حل چالش های روستا از قصه کمک می گیرد.کلاس های قصه گویی طیبه مکان ثابتی ندارد. او در دل جنگل های بلوط، کنار رودخانه، حیاط خانه ها و هر جا که بتواند بچه ها را با خودش همراه می کند.
طیبه آرزوهای طول و درازی برای بچههای روستا دارد و امیدواراست که بچهها آینده روستا را تغییر دهند و به بهترین شکل بسازند.
در روستا بیشتر ایام سال مردها برای کار و تامین معاش خانواده به شهرهای دور میروند و روستا به دست زنان سپرده می شود.
طیبه فقط مربی روستای «کلاب» نیست. دغدغه آموزش و تربیت او را به روستاهای اطراف کشانده است. مسیرهای رفت و آمد در منطقه با مشکلات زیادی رو به رو است اما کمبود وسایل نقلیه و جادههای ناهموار او را از راهش باز نمیدارد.
طیبه آتون در بین راه برای زنان روستا که مشغول دامداری هستند نیز کتاب داستان میخواند. او تلاش میکند مردم روستا را با کار و اهدافی که دارد آشنا کند.
چیزی که کار طیبه را متمایز میکند این است که او توانسته بچه های فعال و پرانرژی روستا را برای کار فرهنگی دور خودش جمع کند. یکی از برنامههای مهم او این است که در این محدویتها خلاقیت بچهها پرورش یابد.
در روستای کوچک «کلاب» بچهها آرزوهای بزرگی دارند و برای این آرزوهای بزرگ برنامهریزی میکنند.
هر چند رفت و آمد در بخش چاروسای استان کهگیلویه و بویراحمر دشوار است اما طیبه هر روز به صورت منظم به روستاهای منطقه سر میزند. بچههای روستا طیبه را بسیار دوست دارند و هر روز با اشتیاق منتظر آمدن او و قصه شنیدن هستند.
او برای قصه گفتن از خود بچه ها کمک میگیرد تا آنها را درگیر قصه ها کند. بچهها با شخصیتهای داستان همزاد پنداری میکنند و خودشان را در موقعیتهای داستان تصور میکنند.
بچهها شور و هیجان را در روستا به جریان میاندازند. بچههای روستا امکانات و تفریحات ویژهای ندارند، اما در کنار هم شاد هستند.
70 درصد پوشش گیاهی این منطقه بلوط است. درخت بلوط، چندین سال طول میکشد که رشد کند و ثمر دهد. طیبه میداند کار تربیتی مثل میوهدادن درختان بلوط زمان زیادی میبرد اما امید دارد که در نهایت درختان سبز بلوط، میوه میدهند.
طیبه مربی بودن را از مادرش یادگرفته است. مربی بودن کاری سخت و زمانبر است؛ درست مثل مادری کردن در دل محدودیت ها. مادر طیبه مشغول پخت نانی است که از آرد بلوط تهیه میشود.
دانلود آلبوم عکس
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه