عکس پوریا ترابی
متن محمد حسین حیدری
دانشآموزان روستای «خان بغلچی» میتوانند تا کلاس ششم تحصیل کنند. مدرسه همت هنوز نفس میکشد و امثال «ابراهیم تمرزاده» همچنان در چالدران زندهاند تا هر روز قدمها را در این راه خطیر رنجه کنند و مصائب مسیر را به ریشخند بگیرند.
منظور از منطقه صعبالعبور، روستایی است که فقط ۲۸ کیلومتر با چالدران فاصله دارد؛ اما باگذشت ۴۰ سال هنوز از سفره انقلاب سهمی بهاندازه ۲۸ کیلومتر جاده آسفالت، نصیبش نشده. دانشٓآموزان روستای «خان بغلچی» میتوانند تا کلاس ششم تحصیل کنند. مدرسه همت هنوز نفس میکشد و امثال «ابراهیم تمرزاده» همچنان در چالدران زندهاند تا هر روز قدمها را در این راه خطیر رنجه کنند و مصائب مسیر را به ریشخند بگیرند. دانشآموزان روستای بغلچی البته از کلاس ششم به بعد ترک تحصیل میکنند؛ چون برای تأمین خرج تحصیل در مدرسه شبانهروزی، در بساط والدینشان جزآه و حسرت و ناچاری دارایی دیگری پیدا نمیشود. وقتی دماسنجها منجمد میشوند و از کار میافتند، بچههای بغلچی تازه با دمپایی و پای بی جوراب راه میافتند بهسوی مدرسه همت. انگشتهای ترکیده در مصاف با یخبندان و برف و صخره، ابراهیم تمرزاده را پیر کرده. دری نمانده که این معلم ۳۴ سال برای تهیه وسایل کمکآموزشی نکوبیده باشد و البته دری هم نبوده که برایش همیشه روی آن پاشنه لعنتی نچرخد.
نام روستای «خان بغلچی» همنشین است با واژه «صعب العبور». روستای خان بغلچی با چالدران فقط ۲۸ کیلومتر فاصله دارد، اما مسیر رفت و آمد در آنجا بسیار دشوار است.
مدرسه برای بچههای روستا، در کانکس کوچکی خلاصه میشود که نوید بخش آینده روشن آنهاست.
در زمان کرونا آقای معلم نگران چهره های خندان و شاداب دانشآموزان است.
ابراهیم تمرزاده فقط معلم روستا نیست، بلکه بخشی از خانواده بزرگ روستا است. او با همراهی بچهها به خانوادههای نیازمند روستا کمک میکنند.
او هر روز در این مسیر صعب، قدم ها را رنجه میکند و نیمی از سال را شاهد مصاف پاهای کوچک دانشآموزان با برف و صخره است.
دانش آموزان روستای خان بغلچی فقط میتوانند تا کلاس ششم تحصیل کنند و بعد از آن به دلیل نبود امکانات آموزشی مجبورند با علم و تحصیل خداحافظی کنند.
بچههای روستای خان بغلچی، بچههای کوهستاناند که سخت بزرگ میشوند اما محکم.
او با حداقل امکانات تلاش میکند خاطرات شیرینی را برای بچهها بسازد. امروز جشن تکلیف یکی از دانشآموزانش است.
آقای تمرزاده در فرصتهایی که پیدا میکند به اهالی روستا و خانواده بچهها سر میزند و پای صحبتشان مینشیند.
او علاقه زیادی به برادرزادهاش دارد. شبها که به خانه میرود، وقتش را با او میگذراند.
او به کمک بچهها بستههای مواد غذایی را به مردم نیازمند روستا میرساند.
آقا معلم شبها هم به فکر بچههاست. او به دنبال مطالبی است که سطح دانش بچه ها را بالا ببرد.
بچههای شاداب خان بغلچی در دل دشت و طبیعت قد میکشند.
دانلود آلبوم عکس
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه