وقتهایی هست که جا میمانیم پشت درهای بسته، آن موقع است که باید گوشهای امن پیدا کنیم تا در سایه آرامشش تکیه بدهیم و گره از دل باز کنیم. در گوشهای از این شهر هم خانه ای هست که پناه اهالی محل شده؛ خانه شهید شادالویی. ساعتهایی که گرمای عصرگاهی پلکهای کوچه را سنگین میکند، درهای این خانه رو به بهشت باز میشوند و اهالی محل را دعوت میکنند تا مهمان کسی باشند که تنها ماند؛ اما هیچکس را تنها رها نمیکند. پسر کوچک خانواده هم سرور شهیدان عالم را الگوی خودش قرارداد تا بالاخره در این راه به ارباب شهیدش پیوست و امروز نامش چراغ روشن یک محله و برکت روضههای این خانه است. روضههایی که در نهایت سادگی آغاز شد؛ از یک پیشنهاد، یک پاکت چای و بستهای قند و حالا از آن روز 20 سال میگذرد. سالهایی که بعضی روزهایش با رنج و ملال گرهخورده بود. حتی در همین روزها که مادر اینخانه سخت بیمار است و دیگر توان میزبانی از مهمانان امام حسین (ع) را ندارد، این خانواده تکیهگاهی محکم برای یکدیگر شدند. خانواده شهید شادالویی شاید خانه کوچکی داشته باشند؛ اما به نام بزرگ حسین (ع) تکیه میزنند و عشق را با چای روضهاش به جان مینشانند. آنها مطمئناند که اعتماد به امام حسین (ع) میتواند همه معادلات را بهم بریزد و هر ناممکنی را برایشان ممکن کند.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه