مینا عابدی جوانی دهه هفتادی و ساکن یکی از محلههای تهران است که توانسته هنر خیاطی و ذوق و علاقهاش را به هم پیوند بزند و کسب و کاری راه بیندازد و برکت کارش بشود ایجاد شغل برای چند نفر دیگر. همه اینها یک روز آرزوی دختر نوجوانی بود که پس از سالها صبر و تلاش اتفاق افتاد و مزون عابدی شروع به کار کرد. آنچه او را تا به حال ماندگار و محترم کرده ، مردمداری و مرام همدلی اوست که به باور خودش میراثیست ارزشمند که از دایی شهیدش به او رسیده. واقعه شهادت او سالها پیش از تولد مینا رخ داده اما در زندگی مینا لحظه لحظه حضور دارد تا آنجا که رشته اتصال او به محبتی عمیقتر و ماندگارتر شده ؛ "محبت حسین علیه السلام". مینا به شکرانه این محبت و انس، عهدی بسته است و هر سال تمام هنرش را به کار میگیرد و لباسی طراحی میکند و به خادمان اربعین سیدالشهدا(ع) هدیه میدهد.
یکی از لذت بخشترین کارها برای خیاطها رفتن به بازار و گشتن بین پارچههای رنگارنگ و خرید کردن است. او معمولاً برای خرید و پارچه و ملزومات کارگاه خیاطی به بازاربزرگ تهران میرود.
بعضی از مشتریان مینا به او سفارش میدهند که پارچه را هم به سلیقه خودش برایشان تهیه کند.
مینا در کارگاه کوچکش فقط یک مدیر نیست، حال خوب و زندگی کارگرهایش برایش از کار مهمتر است. در کارگاه او ۵ نفر مشغول کار هستند.
یکی از دیوارهای کارگاه که قابی است برای یادداشتهای مینا در مورد حقوق کارگران، توضیحات در مورد تعداد سفارشها و کارهای جاری هفته.
او در کنار کارهای کارگاهش، برای مطالعه و خواندن زبان انگلیسی وقت میگذارد.
مینا از دوران نوجوانی آرزویش خیاط شدن بود، او این حرفه را انتخاب کرد که آنچه در ذهن مردم است را با پارچهها بدوزد و جهان را برایشان زیبا کند.
بدرقه راه
بدرقه راه
در روستای واوان رسم است شب تاسوعا اهالی محل برای احترام و زنده نگه داشتن یاد شهدا به خانوادههایشان سر میزنند. دایی مینا سال ۱۳۶۱ شهید شده است و هر سال پدربزرگ و مادر بزرگش به رسم روستا میزبان اهالی محل هستند.
خانواده عابدی چهل و یک سال است که در کنار قاب عکس پسرشان برای غم حسین (ع) عزاداری میکنند.
مینا هر سال روز عاشورا به یاد دایی شهیدش در گلزار شهدای تهران نذری پخش میکند.
شهید غلامحسین حسنی دایی مینا در سن ۱۶ سالگی با اصرار زیاد و واسطه کردن اهالی محل خانوادهاش را راضی میکند که به جبهه برود و در همان سال در عملیات بیت المقدس شهید میشود.
با اینکه مینا هیچ وقت دایی شهیدش را ندیده است، اما ارتباط عمیقی با او دارد وهر زمان که مشکلات و روزمرگیها او را خسته میکند به مزار او سر میزند.
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه