قدم رنجه
عکاس :پوریا ترابی
منظور از منطقه صعبالعبور، روستایی است که فقط ۲۸ کیلومتر با چالدران فاصله دارد اما با گذشت ۴۰ سال هنوز از سفره انقلاب سهمی به اندازه ۲۸ کیلومتر جاده آسفالت، نصیبش نشده. دانشآموزان روستای «خان بغلچی» میتوانند تا کلاس ششم تحصیل کنند. مدرسه همت هنوز نفس میکشد و امثال «ابراهیم تمرزاده» همچنان در چالداران زندهاند تا هر روز قدمها را در این راه خطیر رنجه کنند و مصائب مسیر را به ریشخند بگیرند. دانشآموزان روستای بغلچی البته از کلاس ششم به بعد ترک تحصیل میکنند چون برای تامین خرج تحصیل در مدرسه شبانهروزی، در بساط والدینشان جز آه و حسرت و ناچاری دارایی دیگری پیدا نمیشود.
وقتی دماسنجها منجمد میشوند و از کار میافتند، بچههای بغلچی تازه با دمپایی و پای بیجوراب راه میافتند به سوی مدرسه همت. انگشتهای ترکیده در مصاف با یخبندان و برف و صخره، ابراهیم تمرزاده را پیر کرده. دری نمانده که این معلم ۳۴ سال برای تهیه وسایل کمک آموزشی نکوبیده باشد و البته دری هم نبوده که برایش همیشه روی آن پاشنه لعنتی نچرخد. ابراهیم تمرزاده با کمک شاگردانش بستههای معیشتی بنیاد علوی را میان اهالی روستا بویژه نیازمندان تقسیم میکند.
ابراهیم در منزل همواره وقتی را برای جستوجو در اینترنت و جمعآوری اطلاعات روز در حوزه آموزش اختصاص میدهد.
او هنوز مجرد است و با پدر و مادرش زندگی می کند. ابراهیم مشغول بازی با برادرزاده خود است.
پریا در آغوش ابراهیم به خواب رفته.
ابراهیم به همراه همکارانش هر روز مسیر صعبالعبور چالدران تا روستای خان بغلچی را طی میکند.
بارشهای فراوان در این منطقه هر چند وقت یک بار رودخانه را به طغیان وامیدارد و پل را از بین میبرد. علاوه بر ابراهیم و همکارانش، اهالی روستای خان بغلچی نیز به همین خاطر با مشکلات متعددی روبهرو هستند.
اهالی روستا به ناچار برای تردد از مسیر سیلزده باید خودشان را به آب بزنند. تنها دارایی آنها گوسفندانشان است اما برای عبور راهی جز پذیرفتن خطر نیست.
عشق به تعلیم تنها عاملی است که تحمل این سختیها را برای ابراهیم مقدور کرده.
ماشین زهوار در رفته «آقا فرمان» در این راه پر پیج و خم حکم قالی سلیمان را دارد برای معلمان. راننده هم باید مراقب کمین پژاک باشد و هم مراقبت کند ماشینش به درههایی با عمق چند صد سقوط نکند.
بابک و مجید -دیگران معلمان روستای خان بغلچی- در حال کمک کردن به ابراهیم برای عبور از رودخانه هستند.
ابراهیم به دلیل شیوع کرونا مشغول ضدعفونی کردن کلاس است. او نسبت به رعایت پروتکلهای بهداشتی اهتمام ویژهای دارد.
او از دانش آموزانش میخواهد تا برای پیشگیری از ابتلا به کرونا هر یک روی نیمکتی جداگانه بنشینند. اهالی این روستا به تلویزیون و اینترنت دسترسی ندارند و مدرسه با همان روال گذشته اداره میشود.
ابراهیم مشغول بررسی تکالیف آرش است. آرش چوپان ماهری است و بعد از مدرسه گوسفندان را به چرا میبرد.
دیوار کلاس ابراهیم مملو از نقاشیهایی است که توسط دانشآموزان کلاس خلق و به اشتراک گذاشته شده.
ابراهیم به تناوب دانشآموزانش را از کانکس محقر بیرون میکشد و کلاس را در طبیعت بکر روستا برگزار میکند.
اسماعیل پدر یکی از دانشآموزان ابراهیم است. ابراهیم برای عیادت پدر اسماعیل به خانه آنها رفته. پدر اسماعیل مبتلا به تومور مغزی است.
زنان در روستایی خان بغلچی وظایف مهمی چون خانهداری، تربیت فرزندان و رسیدگی به دامها را بر عهده دارند.
شناسایی گوسفندان برای روستاییان آسان است و هر کس به خوبی میداند کدام گوسفند متعلق به کدام گله است.
روستاییان با محدودیت چرای گوسفندان مواجه هستند و لاجرم برای سیر کردن دامها از شهر علوفه میخرند.
به دلیل بارش زیاد برف و باران خانههای روستای خان بغلچی پس از چند سال مستهلک میشود و در معرض ریزش قرار میگیرد.
محمد حنیفه ۵۳ سال دارد و به تومور مغزی مبتلاست. او قدرت تکلمش را از دست داده و باید برای درمان به تبریز برود اما به دلیل ناتوانی از پرداخت هزینهها درمان خود را متوقف کرده.
مدرسه همت فاقد لولهکشی است و بچهها برای استفاده از سرویس بهداشتی در سرما و گرما باید از خانههایشان آب بیاورند. این کار در زمستان که ارتفاع برف به دو متر میرسد، برای بچهها طاقتفرساست.
اهالی روستای خان بغلچی از نظر اقتصادی وضعیت نامناسبی دارند و در محرومیت به سر میبرند. ابراهیم با تلاش فراوان توانسته از طریق بنیاد علوی برای مردم این روستا بستههای معیشتی تهیه کند.
ابراهیم به همراه شاگردانش اقلام معیشتی را برای انتقال به روستای محل خدمت بار میزند.
والدین به یاری ابراهیم آمدهاند تا بستهها را بر اساس اولویتبندی به خانوادههای نیازمند تقدیم کنند.
ابراهیم بستههای معیشتی را با کمک دانش آموزانش میان مردم روستا توزیع میکند و این چنین الفبای وجدان را به آنها میآموزد.
بچهها بستهها را به خانه اهالی میبرند.
بعد از پایان کار، ابراهیم به خانه یکی از دانش آموزان میرود تا هم خستگی از تن در کند و هم جویای احوالشان شود.
یکی از دانشآموزان مدرسه همت، رها در عالم کودکی وایستاده بر بلندای کوه؛ آیا فرزندان او پیشرفت و عدالت را به چشم خواهند دید یا همچنان در بر پاشنه محرومیت و فاصله طبقاتی خواهد چرخید؟!



































ابراهیم در منزل همواره وقتی را برای جستوجو در اینترنت و جمعآوری اطلاعات روز در حوزه آموزش اختصاص میدهد.

بارشهای فراوان در این منطقه هر چند وقت یک بار رودخانه را به طغیان وامیدارد و پل را از بین میبرد. علاوه بر ابراهیم و همکارانش، اهالی روستای خان بغلچی نیز به همین خاطر با مشکلات متعددی روبهرو هستند.

اهالی روستا به ناچار برای تردد از مسیر سیلزده باید خودشان را به آب بزنند. تنها دارایی آنها گوسفندانشان است اما برای عبور راهی جز پذیرفتن خطر نیست.

ماشین زهوار در رفته «آقا فرمان» در این راه پر پیج و خم حکم قالی سلیمان را دارد برای معلمان. راننده هم باید مراقب کمین پژاک باشد و هم مراقبت کند ماشینش به درههایی با عمق چند صد سقوط نکند.

بابک و مجید -دیگران معلمان روستای خان بغلچی- در حال کمک کردن به ابراهیم برای عبور از رودخانه هستند.

ابراهیم به دلیل شیوع کرونا مشغول ضدعفونی کردن کلاس است. او نسبت به رعایت پروتکلهای بهداشتی اهتمام ویژهای دارد.

او از دانش آموزانش میخواهد تا برای پیشگیری از ابتلا به کرونا هر یک روی نیمکتی جداگانه بنشینند. اهالی این روستا به تلویزیون و اینترنت دسترسی ندارند و مدرسه با همان روال گذشته اداره میشود.

ابراهیم به تناوب دانشآموزانش را از کانکس محقر بیرون میکشد و کلاس را در طبیعت بکر روستا برگزار میکند.

اسماعیل پدر یکی از دانشآموزان ابراهیم است. ابراهیم برای عیادت پدر اسماعیل به خانه آنها رفته. پدر اسماعیل مبتلا به تومور مغزی است.

زنان در روستایی خان بغلچی وظایف مهمی چون خانهداری، تربیت فرزندان و رسیدگی به دامها را بر عهده دارند.

به دلیل بارش زیاد برف و باران خانههای روستای خان بغلچی پس از چند سال مستهلک میشود و در معرض ریزش قرار میگیرد.

محمد حنیفه ۵۳ سال دارد و به تومور مغزی مبتلاست. او قدرت تکلمش را از دست داده و باید برای درمان به تبریز برود اما به دلیل ناتوانی از پرداخت هزینهها درمان خود را متوقف کرده.

مدرسه همت فاقد لولهکشی است و بچهها برای استفاده از سرویس بهداشتی در سرما و گرما باید از خانههایشان آب بیاورند. این کار در زمستان که ارتفاع برف به دو متر میرسد، برای بچهها طاقتفرساست.

اهالی روستای خان بغلچی از نظر اقتصادی وضعیت نامناسبی دارند و در محرومیت به سر میبرند. ابراهیم با تلاش فراوان توانسته از طریق بنیاد علوی برای مردم این روستا بستههای معیشتی تهیه کند.

والدین به یاری ابراهیم آمدهاند تا بستهها را بر اساس اولویتبندی به خانوادههای نیازمند تقدیم کنند.

دیدگاهتان را بنویسید