جادههای قلب شبان
عکاس :حسین افخمی
«آغوران» بعد از انقلاب خالی شد از سکنه. همه رفتند. شرارت گروهکها، مردم را به وحشت انداخته بود.خلایق، جان را برداشتند و الفرار. همه رفتند به جز عبدالمجید. خواست آغوران را تنها بگذارد اما نه دلش آمد و نه غیرتش گذاشت. پاسداری کرد از کلبههای متروک و طویلههای خلوت. اوضاع که خوب شد، مردم دوباره برگشتند به وطن اما راه ارتباطی آغوران با چالدران و ماکو چیزی نبود جز یک مسیر مالرو که فقط با الاغ یا پای پیاده طی میشد. تا سال ۶۵ که عبدالمجید، یک تراکتور قسطی خرید و با آن به جان صخرههای وحشی آذربایجان افتاد تا بلکه از مسیر مالرو، جاده ماشینرو بسازد؛ ولو خاکی و صعبالعبور. عبدالمجید که دست به کار شد، بولدوزر جهاد هم رسید و به این ترتیب یک جاده از آغوران به چالدران، یک جاده از آغوران به ماکو و یک جاده از آغوران به زاویه سُفلی کشیده شد. از سال ۶۵ تا همین امروز راههای ارتباطی آغوران، همین جادههای دستساز و صعبالعبور و خاکی است که عبدالمجید و بچههای «جهادِ خدابیامرز» زحمتش را کشیدند. از آن پس دولت کاری انجام نداده، روی حتی یک وجب از مسیر. جادههای آغوران از هر کجا که شروع شوند انگار که در نهایت به قلب عبدالمجید میریزند و در سینه او امتداد می یابند؛ یعنی همان نیروگاهی که مغرورترین صخرههای آذربایجان را زیر تیغ تراکتور عبدالمجید و بولدوزر بچههای جهاد کشید و پودر کرد؛ یعنی قلبی که یک بار در سینه شکست اما نمرد. گرگها در پوستین انسان، ۵۰۰ راس گوسفند را از شبان ۶۰ ساله دزدیدند اما عبدالمجید دوباره رجعت کرد به شغل انبیاء. وام گرفت از بنیاد علوی و با ۶۰ راس دام سبک، سکوت طویله را شکست. او امروز ۲۰۰ راس گوسفند قبراق دارد.
آغوران روستایی در ارتفاع 2000 متری از سطح دریا در حصار کوهها مرتفع است. روستایی به دور از هیاهوی زندگی امروزی و البته فاقد پوشش تمامی اپراتورهای تلفن همراه.
راه دسترسی به روستای آغوران جاده سنگلاخی به طول حدود 5کیلومتر که در اوایل دهه60 توسط حاج عبدالمجید، با تراکتور و گاوآهن، ساخته شده، به نیت خیرات برای پدر و مادرش.
انتهای جاده از درهای میگذرد که بستر رودخانه است به همین دلیل در فصول مختلف مخصوصا در ایام بارشهای سنگین، جاده بسته می شود.
روستایی با 16خانوار که ساکنین آن با هم قوم و خویش هستند. پیشه اصلیشان دامداری است. از امکانات اولیه زندگی فقط برق به این روستا رسیده است. نعمتی که روستاهای پایین دست آن را هم ندارند.
در میانه دهه50 اکثر ساکنین روستا، به شهر مهاجرت کردند. اما عبدالمجید سلیمانی پور روستا را ترک نکرد. راهسازی کرد، به گلهداری پرداخت و باعث شد در اواخر دهه 60، بار دیگر با برگشتن اهالی روستا روحی دوباره بر پیکر نیمهجان روستای آغوران، دمیده شد.
گرگهایی در لباس آدمیزاد، سه سال قبل، گله 500 رأسی گوسفندان را به غارت بردند. اما وی از پا ننشست، از بنیاد علوی وام گرفت، 60 رأس گوسفند خرید و اکنون شمارِ گلهی او به بیش از 200 رأس رسیده است.
گلهدارها، معمولا چوپانی را به استخدام درمیآورند تا تمام مدت شبانهروز به امور گله رسیدگی نماید. کمال؛ جوانی از روستاهای اطراف آغوران، تا پیش از این در یکی از فستفودهای تهران مشغول بهکار بوده و با شیوع ویروس کرونا و تعطیلی آن به دیار خود بازگشته و چوپانی گلهی حاج عبدالمجید را عهدهدار شده است.
چوپان در حال رساندن گله به چراگاهی با پوشش گیاهی مناسب و علفهای رسیده در ارتفاعات.
در شش ماه اول سال، گله را برای بردن بهچرا، 7 صبح از آغول حرکت میدهند و ساعت 8 شب به روستا بازمیگردانند. در این بین چوپان چند مرتبه میان وعده صرف میکند تا توانایی انجام این کار سخت و طاقتفرسا را داشته باشد.
مراتع و چراگاههای این منطقه در ارتفاعی بالا قرار دارد.
2079 متر ارتفاع از سطح دریا، محلی مناسب برای چرای گوسفندان و البته دستیابی به پوشش احتمالی تلفن همراه.
گلهی برهها از گوسفندان بالغ جداست. عبدالمجید در زمینهای خود که در اطراف روستا قرار دارند، برهها را به چرا میبرد. زمینهایی که به جهت روشهای سنتی دامداری و کشاورزی، دائم در حال فرسایش هستند.
پیش از غروب گلهها به روستا باز میگردند و در فصل گرما، در محیطهای بیرونی و در فصل سرما نیز در آغلهای سرپوشیده نگهداری میشوند.
عبدالمجید پس از بازگشت گله، وضعیت گوسفندان را بررسی مینماید و در صورت نیاز آنها را تیمار مینماید.
در ورودی منزل رختشویخانه و حمام قرار دارد که اعضای خانواده پس از پایان روزکاری و پیش از ورود به خانه، اقدام به شستن و یا استحمام مینمایند.
چوپان در زمانی که برای گلهدار مشغول بهکار است یکی از اعضای خانواده به حساب میآید و با آنها همسفره میشود.
و گفت: نماز و روزه بزرگ است، لیک "کبر" و "حسد" و "حرص" از دل بیرون کردن نیکوتر است. تذکره الاولیاء
اکثر خانههای روستا عمر بالای بیست سال دارند، قسمتی از خانه عبدالمجید که خانه پدریاش است، در سال1340 ساخته شده است.
کمال، چوپان گله، شبها در چادری که مقابل آغل روباز گوسفندان است، استراحت و البته از گله نگهبانی میکند. تلفن همراه همچنان در آغوران فاقد پوشش است و کمال درحال بازی کردن است.
فاصله داشتن آغوران از شهرهای بزرگ، ارتفاع نسبتا بالا و کم بودن آلودگی نوری و هوا، باعث دیده شدن آسمانی پرستاره در این منطقه میگردد. خانه عبدالمجید، چادر چوپان و آغل روباز گوسفندان
روستای آغوران در شب و شهر چالدران در جنوب آن
کشاورزی در این روستا به عنوان پیش نیازی برای دامداری است. اکثر اهالی روستا در کنار دامداری، صاحب زمین کشاورزی نیز هستند و علوفه مورد نیاز دام برای فصل سرما را از این راه تهیه مینمایند.
بذرپاشی در زمینهای کشاورزی اطراف روستا
اکثر اهالی روستا با یکدیگر قوم و خویش هستند. پسر عمومی حاج عبدالمجید یکی دیگر از گلهداران و اهالی روستاست.
عادل، پسر نوجوانی که خانوادهاش در روستا سکونت دارد، ولی به دلیل نبودن مدرسه در آغوران یا دیگر روستاهای نزدیک، در ایام سال تحصیلی و برای رفتن به مدرسه در خانهی عمومی خود در چالدران زندگی میکند. با توجه به تعطیلی مدارس در ایام شیوع ویروس کرونا، او فعلا به روستا بازگشته و بیشتر از قبل مشغول آموختن درس زندگی شده است.
سجاد، جوانی از اهالی روستا که به همراه دیگر برادران خود در آغوران مشغول زندگی هستند.
تمام خانهها در این روستا عمر بالایی دارند و در معرض آسیب در برابر بلایای طبیعی، مخصوصا زلزلهای حتی با قدرت پایین. یکی از اهالی روستا، آغاز به ساخت خانهای جدید نموده است و حاج عبدالمجید هم در حال پیگیری نقشه و هماهنگیهای لازم.
صما، تنها دخترک ساکن در روستای آغوران.
حاج عبدالمجید، 3پسر و 2 دختر دارد که همه آنها پس از ازدواج روستا را ترک کرده و در شهرهای اطراف زندگی میکنند. معمولا در ایام تعطیل و یا تابستانها و البته زمان برداشت محصول کشاورزی به دیدار و کمک والدین خود میآیند.
محمدامین، یکی از نوههای پسری حاج عبدالمجید، که به همراه خانواده خود در شهر چالدران زندگی میکند، به دیدار او آمده است.
آینده روستای آغوران ، همانند بسیاری دیگر از روستاهای کشور در گرو حضور دوباره جوانان است.
































آغوران روستایی در ارتفاع 2000 متری از سطح دریا در حصار کوهها مرتفع است. روستایی به دور از هیاهوی زندگی امروزی و البته فاقد پوشش تمامی اپراتورهای تلفن همراه.

راه دسترسی به روستای آغوران جاده سنگلاخی به طول حدود 5کیلومتر که در اوایل دهه60 توسط حاج عبدالمجید، با تراکتور و گاوآهن، ساخته شده، به نیت خیرات برای پدر و مادرش.

انتهای جاده از درهای میگذرد که بستر رودخانه است به همین دلیل در فصول مختلف مخصوصا در ایام بارشهای سنگین، جاده بسته می شود.

روستایی با 16خانوار که ساکنین آن با هم قوم و خویش هستند. پیشه اصلیشان دامداری است. از امکانات اولیه زندگی فقط برق به این روستا رسیده است. نعمتی که روستاهای پایین دست آن را هم ندارند.

در میانه دهه50 اکثر ساکنین روستا، به شهر مهاجرت کردند. اما عبدالمجید سلیمانی پور روستا را ترک نکرد. راهسازی کرد، به گلهداری پرداخت و باعث شد در اواخر دهه 60، بار دیگر با برگشتن اهالی روستا روحی دوباره بر پیکر نیمهجان روستای آغوران، دمیده شد.

گرگهایی در لباس آدمیزاد، سه سال قبل، گله 500 رأسی گوسفندان را به غارت بردند. اما وی از پا ننشست، از بنیاد علوی وام گرفت، 60 رأس گوسفند خرید و اکنون شمارِ گلهی او به بیش از 200 رأس رسیده است.

گلهدارها، معمولا چوپانی را به استخدام درمیآورند تا تمام مدت شبانهروز به امور گله رسیدگی نماید. کمال؛ جوانی از روستاهای اطراف آغوران، تا پیش از این در یکی از فستفودهای تهران مشغول بهکار بوده و با شیوع ویروس کرونا و تعطیلی آن به دیار خود بازگشته و چوپانی گلهی حاج عبدالمجید را عهدهدار شده است.

در شش ماه اول سال، گله را برای بردن بهچرا، 7 صبح از آغول حرکت میدهند و ساعت 8 شب به روستا بازمیگردانند. در این بین چوپان چند مرتبه میان وعده صرف میکند تا توانایی انجام این کار سخت و طاقتفرسا را داشته باشد.

2079 متر ارتفاع از سطح دریا، محلی مناسب برای چرای گوسفندان و البته دستیابی به پوشش احتمالی تلفن همراه.

گلهی برهها از گوسفندان بالغ جداست. عبدالمجید در زمینهای خود که در اطراف روستا قرار دارند، برهها را به چرا میبرد. زمینهایی که به جهت روشهای سنتی دامداری و کشاورزی، دائم در حال فرسایش هستند.

پیش از غروب گلهها به روستا باز میگردند و در فصل گرما، در محیطهای بیرونی و در فصل سرما نیز در آغلهای سرپوشیده نگهداری میشوند.

عبدالمجید پس از بازگشت گله، وضعیت گوسفندان را بررسی مینماید و در صورت نیاز آنها را تیمار مینماید.

در ورودی منزل رختشویخانه و حمام قرار دارد که اعضای خانواده پس از پایان روزکاری و پیش از ورود به خانه، اقدام به شستن و یا استحمام مینمایند.

چوپان در زمانی که برای گلهدار مشغول بهکار است یکی از اعضای خانواده به حساب میآید و با آنها همسفره میشود.

اکثر خانههای روستا عمر بالای بیست سال دارند، قسمتی از خانه عبدالمجید که خانه پدریاش است، در سال1340 ساخته شده است.

کمال، چوپان گله، شبها در چادری که مقابل آغل روباز گوسفندان است، استراحت و البته از گله نگهبانی میکند. تلفن همراه همچنان در آغوران فاقد پوشش است و کمال درحال بازی کردن است.

فاصله داشتن آغوران از شهرهای بزرگ، ارتفاع نسبتا بالا و کم بودن آلودگی نوری و هوا، باعث دیده شدن آسمانی پرستاره در این منطقه میگردد. خانه عبدالمجید، چادر چوپان و آغل روباز گوسفندان

کشاورزی در این روستا به عنوان پیش نیازی برای دامداری است. اکثر اهالی روستا در کنار دامداری، صاحب زمین کشاورزی نیز هستند و علوفه مورد نیاز دام برای فصل سرما را از این راه تهیه مینمایند.

اکثر اهالی روستا با یکدیگر قوم و خویش هستند. پسر عمومی حاج عبدالمجید یکی دیگر از گلهداران و اهالی روستاست.

عادل، پسر نوجوانی که خانوادهاش در روستا سکونت دارد، ولی به دلیل نبودن مدرسه در آغوران یا دیگر روستاهای نزدیک، در ایام سال تحصیلی و برای رفتن به مدرسه در خانهی عمومی خود در چالدران زندگی میکند. با توجه به تعطیلی مدارس در ایام شیوع ویروس کرونا، او فعلا به روستا بازگشته و بیشتر از قبل مشغول آموختن درس زندگی شده است.

تمام خانهها در این روستا عمر بالایی دارند و در معرض آسیب در برابر بلایای طبیعی، مخصوصا زلزلهای حتی با قدرت پایین. یکی از اهالی روستا، آغاز به ساخت خانهای جدید نموده است و حاج عبدالمجید هم در حال پیگیری نقشه و هماهنگیهای لازم.

دیدگاهتان را بنویسید